نگاه اجمالي
خانواده به عنوان اولين کانوني که فرد در آن قرار ميگيرد داراي اهميت شايان توجهي است. اولين تأثيرات محيطي که فرد دريافت ميکند از محيط خانواده است و حتي تأثيرپذيري فرد از ساير محيطها ميتواند نشأت گرفته از همين محيط خانواده باشد. خانواده پايه گذار بخش مهمي از سرنوشت انسان است و در تعيين سبک و خط مشي زندگي آينده ، اخلاق ، سلامت و عملکرد فرد در آينده نقش بزرگي بر عهده دارد.
عواملي چون شخصيت والدين ، سلامت رواني و جسماني آنها ، شيوههاي تربيتي اعمال شده در داخل خانواده ، شغل و تحصيلات والدين به وضعيت اقتصادي و فرهنگي خانواده ، محل سکونت خانواده ، حجم و جمعيت خانواده ، روابط اجتماعي خانواده و بينهايت متغير ديگر در خانواده وجود دارند، شخصيت فرزند ، سلامت رواني و جسماني او ، آينده شغلي ، تحصيلي ، اقتصادي ، سازگاري اجتماعي و فرهنگي ، تشکيل خانواده او و غيره را تحت تاثير قرار ميدهند.
خانواده و اهميت آن در دوره کودکي
نوزاد در خانواده به دنيا ميآيد و اولين تعاملات خود را با محيط آغاز ميکند. در اين کانون اوليه اولين تأثير و تأثرات متقابل آغاز ميشود و کودک کم کم در فرآيند رشد و اجتماعي قرار ميگيرد. همانطور که روان شناسان معتقدند سالهاي اوليه کودکي نقش بسزايي در رشد شخصيت و آينده او دارد. بيشتر طرحوارهها و شناختهاي کودک از خود ، اطرافيان و محيط در اين دوران شکل ميگيرد. ميزان سلامت جسماني و رواني کودک بسته به ارتباطي است که خانواده با وي دارد و تا چه حد تلاش ميکند نيازهاي او را برآورده سازد.
کودکاني که در اين سنين از لحاظ عاطفي و امنيتي در خانواده تأمين نميشوند به انواع مشکلات مبتلا ميشوند. مشکلات اين کودکان اغلب با شيطنتها ، دروغگوييها و حرف نشنيدنهاي ساده شروع ميشود و با توجه به وضع نابسامان خانواده به بزهکاريها و جنايات بزرگسالي منتهي ميشود. سخت گيري زياد والدين يا بيتوجهي آنها ، يا ننر و لوس بار آوردن کودک و برآورده ساختن کليه نيازهاي منطقي و غير منطقي او ، شخصيت سالمي را به بار نخواهد آورد. سلامت خود خانواده ، تعادل شخصيتي والدين و آشنايي آنها به اصولي که ميتواند محيط خانواده را سالمتر سازد، بسيار حائز اهميت است.
اهميت خانواده در دوران نوجواني
نيازهاي مرحله نوجواني دوران حساس است. بطوري که در کنار ساير تحولات و تغييراتي که از جنبههاي جسماني و رواني در فرد اتفاق ميافتد، ويژگي مشترک و مهم ديگر آن دوران ، استقلال طلبي نوجوان در خانواده است. نوجوان ميخواهد به طريقي رشد استقلال خود را به خانواده ثابت کند و بر اين اساس شروع به ايجاد فاصله بين خود و خانواده ميکند و به گروه همسالان نزديک ميشود.
در صورتي که خانواده در اين دوران به کارکردهاي اساسي خود آشنايي نداشته باشد و همچنين با ويژگيهاي دوران نوجواني آشنا نباشد، نخواهد توانست عملکرد تربيتي خود را به نحو احسن ايفا نمايد. و چه بسا که اقدامات نادرست از سوي خانواده ، فضاي نامناسب موجود در خانواده و غيره ، بيشتر و بيشتر نوجوان را از محيط خانواده دور ساخته و در صورتي که خانواده در گذشته نيز کارکرد تربيتي خود را به شيوه درست اعمال نکرده باشد و فرد از پختگي فکري کاملي برخوردار نباشد با گرايش به زمينههاي ناسازگارانه مثل عضويت در گروههاي افراطي و ساير زمينهها مشکلات فردي و اجتماعي زيادي را به بار خواهد آورد.
سخت گيري زياد والدين و خانواده در اين دوران و همچنين سهل گيري و آزاد گذاري آنها فرزند را موجودي سرکش ، طغيانگر و متزلزل بار خواهند آورد. از اين گذشته اين دوران ، دوران الگو گيري و همانند سازي و لازم است خانواده الگوهاي مناسبي را براي نوجوان خود فراهم سازند. ميزان حضور خانواده در اجتماع نيز در اين اهميت بسزايي دارد. هابز معتقد است که بسياري از نوجوانان پريشان حال و آشفته به خانوادههايي تعلق دارند که از زندگي اجتماعي مجزا و بيگانهاند. خانواده در عين حال که کوچکترين واحد اجتماعي است، مبنا و پايه هر اجتماع بزرگ است. افراد سالم جامعه ، افراد موفق و افراد فعال اجتماعي از داخل خانوادههاي سالم بيرون آمدهاند و افراد ناسالم پرورش يافته خانوادههاي ناسالم هستند.